دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

یادمه یه بار با برخی دوستان تو خوابگاه، داشتیم بحث میکردیم.

یکی از دوستان که نماز نمیخوند، داشت میگفت: "به نظرم حرف درستیه که اگه من بخوام تو این حکومت، یه قانون گذار بشم باید یه مدتی مثل مردم رفتار کنم تا محدودیت ها، ویژگی ها و نیازهاشونو بشناسم. به خاطر همین یه مدتی نماز خواهم خواند."

در جوابش گفتم که:"از مورینیو میپرسن تو که تا حالا فوتبال بازی نکردی، چه طوری مربی یه تیم شدی؟ برمیگرده جواب میده که : نمیدونستم برای این که اسب سوار خوبی باشی، باید یه مدت هم اسب باشی".

این سوالیه که تو خیلی موضوعات میشه از خودمون بپرسیم. آیا یک روانشناس، باید خودش قبلا بیمار بوده باشه یا نه؟ و ... .

اما اینطوری که میشه فهمید گاهی باید از مواضع خودمون پایین بیایم. گاهی برای ماشین سواری بهتر، مهم اینه که بفهمیم ماشین چجوری کار میکنه. گاهی هم برای اینکه سوار کار بهتری بشیم، شاید بهتر باشه بفهمیم اسب تو چه حالتی راحت تر سواری میده. شاید لازم باشه اسب هم بشیم.

پی نوشت: دوستان میدونن که من فردی مذهبی هستم.

میخواستم خود گفت و گو رو بنویسم و نخواستم تغییرش بدم.

بنابراین اگر به هر دلیلی ناراحت بشید، تقصیر خودتونه.

:)

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

سوگیری

میخوام راجع به چیزی که در برخی تحلیل هایمان ما را دچار اشکال کرده، یه اشاره ای بکنم.

تحلیلی که تقریبا راجع به همه چیز، میشنویم اینه که 

"این چیز ، هم میتونه خوب باشه هم میتونه بد باشه، هم میتونه برای یک هدف مشخص، مفید باشه و هم میتونه مضر باشه. "

به نظر میرسه به جای کلمه ی "چیز"، خیلی کلمه مناسب میشه گذاشت؛ مثلا: ماهواره، گوشی، اینترنت، جامعه ایران و هزارتا کلمه دیگه.

فکر میکنم احتمالش خیلی پایینه که بری از یکی بپرسی "گوشی وسیله خوبیه؟" و طرف اینطوری جواب نده"به نظرم میشه از گوشی هم استفاده بد کرد و هم استفاده خوب. مهم فرد مصرف کننده است که چجوری ازش استفاده میکنه."

یا مثلا راجع به ملت ایران از کسی سوال بپرسی که "مردم ایران چجور آدمایین؟ یا مثلا مردم اون یکی کشور؟" و طرف اینطوری جواب نده که "فکر میکنم هر جامعه ای هم خوب داره هم بد. ایران هم همینطوریه. هم خوب داره هم بد."

گرچه این حرف، حرفِ درستیه و 100% هم درسته، اما مشکلش تو همین عدد 100شه. 

آیا به نظرتون حرفی که همیشه درسته، برای تحلیل یک چیز مفیده؟

آیا این که مثلا بگیم که نوع انسان دو تا چشم داره( که 100% حرف درستیه) آیا در تحلیل انسان نقش مثبتی ایفا میکنه؟

اشکالی که هست و ما اغلب بهش توجهی نمیکنیم اینه که در سیستم ها و در "چیز"ها، تقریبا همیشه یک "سوگیری" نسبت به یک نتیجه مشخص وجود داره.

من اینو قبول دارم که از گوشی هم میشه استفاده خوب کرد و هم استفاده بد، اما به نظرتون چند درصد افراد جامعه ما یا هر جامعه ای، از گوشی به صورت مفید و برای ارزش آفرینی استفاده میکنیم؟ فکر میکنم درصد پایینی باشه. (در واقع اینطور که به نظر میرسه، شاید حتی مصرف کننده هم زیاد اهمیتی نداشته باشه و خود اون "چیز"ه که نحوه رفتار مصرف کننده با اون رو مشخص میکنه. خود گوشی مجبورت میکنه اینطوری باشی و اگه نمیخوای اینطوری باشی باید به خودت فشار بیاری)( ضمنا شاید برای این که استفاده مناسب از گوشی داشته باشی، احتمالا باید از بعضی چیزا دست بکشی دیگه؛ مثلا خیلی مطالب به درد نخور تلگرام که میتونی پیش بقیه تعریفشون کنی و لذت ببری و ... .)

درسته که تو هر جامعه ای، هم آدم خوب پیدا میشه و هم آدم بد( خوب و بد به هر منظوری و با هر هدفی)، اما چند درصد جامعه خوبن و چند درصد بد؟

وقتی بعضیا میان و میگن که پیشرفت ایران و ژاپن رو یا مثلا تعداد دزدای ایران رو با ژاپن مقایسه کنید، بعضیای دیگه اینطوری جواب میدن که" به هر حال تو هر جامعه ای، هم آدم تنبل هست و هم پرتلاش یا تو هر جامعه ای هم دزد هست و هم آدم سالم". اما  اینو نمیگن که تعداد پرتلاش ها در ژاپن n برابر ایرانه و احتمالا تعداد دزداشون هم ،یک nام برابر ایران. (شاید بهتره اینطور بگیم که جامعه ایران به خودی خود، طوری هست که فرد رو تنبل و دزد میکنه و اگه نخوای اونطوری باشی، باید به خودت سختی بدی.)( تو ایران هم شاید اگه بخوای درست رفتار کنی، باید از خیلی چیزا دست بکشی دیگه.)

پی نوشت: وقتی دیدید کسی از جملات "این تو همه جا هست" یا "بستگی به شخصش داره" و ... استفاده میکنه، احتمالا میتونید از مفهوم واژه "سوگیری" بر علیه اش استفاده کنید و لذت ببرید. 

پی نوشت2: هیچ اطلاعی از پیشرفت های ایران و ژاپن و ضمنا میزان مفاسد اقتصادی این دو کشور ندارم. چون شاید اغلب مردم از ژاپن خیلی خوششون میاد، مثال خوبی به نظر برسه.

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

نشستم فیلم The Great Dictator چاپلین رو دیدم.سخنرانی آخرشو فکر میکنم همه دیدن. برخلاف تصور قبلیم، زیاد از فیلم خوشم نیومد. از کل فیلم فقط دوجاشو میپسندم. یکی همون سخنرانی آخر فیلمه و اون یکی، یه مونولوگه که شاید خود همین، اندازه همه چی ارزش داشت. فکر میکنم اگه دو ساعت بشینم که فقط این حرفو بشنوم ارزش داره.

دختر نشسته و با آرایشگر(چاپلین) حرف میزنه. خودش سوال میپرسه و خودشم جواب میده.

"آیا به خدا اعتقاد داری؟ من که آره. ولی اگه خدایی نبود تو طور دیگه ای زندگی میکردی؟ من نه"

فکر کنم اگه به همه 4 حالت جواب دادن به این سوال ها فکر کنیم، طرز تفکرمون راجع به این مسئله خیلی بهتر بشه نسبت به وقتی که به همچین سوالی فکر نکنیم.


  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

یکی از پرحاشیه ترین افراد سیاسی در سال های اخیر، جناب صادق زیباکلام بوده.

گاها حرفهایی میزنه که فضا رو بسیار متشنج میکنه.

یا چیزی که اخیرا کیهان بهش گیرداده، فکر میکنم حرف یکی از روزنامه نگاران شرق بوده که وقتی ازش میپرسن که چرا بعد برجام اونهمه شلوغی کردید؟ پاسخ میده که هدف ما تلطیف فضای جامعه بوده.(له شدت نقل به مضمونه و کلیتش یه همچین چیزیه.)

راستش گرچه این کار( تغییر دادن فضای جامعه، با یا بدون توجه به درست یا غلط بودن حرف) در ابتدا کار درستی به نظر نرسه اما یه خورده که فکر میکنم یاد یکی از رویدادهای تاریخ معاصر میافتم: انقلاب سفید.

یکی از چیزهایی که امام در انقلاب سفید باهاش به شدت مخالفت میکنه، رای دادن زنان هستش. گرچه بعدها در جمهوری اسلامی، به زنان نیز حق رای داده شد اما به این پاراگراف توجه بکنید:(از این منبع)

(به نظر می رسد در سال 42 ادعای گشودن راه ورود بانوان به صحنه های اجتماعی، در حالی که زنان نیز همانند مردان از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم بودند، ماهیتی فریب کارانه داشت. در کشوری که انتخابات آزاد وجود نداشت و فهرست کاندیداها به وسیله ی دولت و ساواک تعیین می شد، رأی دادن یا راه یافتن زنان به مجلس چه اهمیتی می توانست داشته باشد؟ در واقع مخالفت با تصویب نامه ی انجمن های ایالتی و ولایتی، نه مخالفت با آزادی زنان، بلکه مخالفت با توسعه ی فریب و فساد حکومتی بود. امام خمینی(ره) اعلام داشت: «ما با ترقی زن ها مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم، مگر مردها در این مملکت آزادی دارند که زن ها داشته باشند؟ مگر آزادی مرد و آزادی زن با لفظ درست می شود.» (امام خمینی، ج 1، 80) ).

به نظر میرسه که این کار یعنی مخالفت با آزادی زنان هم نه دقیقا برای مخالفت با آزادی زنان باشه بلکه راهیه برای تغییر دادن فضای موجود و  نکته جالب اینجاست که دقیقا سال ها بعد وقتی که حکومت تشکیل میدن، خود امام هم با محدود کردن زنان برای رای گیری مخالف بودن. 

من به هیچ کدوم از این کارها(حرف های زیباکلام، روزنامه های اصلاح طلب یا مخالفت با آزادی زنان امام) به عنوان این که بشینم ببینم کار خوبی بوده یا نه، نگاه نمیکنم بلکه فقط فکر میکنم این کارها، معادل همن.

به خاطر همین هم فکر میکنم اگر روزنامه کیهان به دلیل این جور حرفها و کارها به اصلاح طلبان یا هر کس دیگه ای گیر میده، باید به اقدامات امام در سال 42 هم گیر بده.

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

همه چی آرومه

متاسفانه سریال "پایتخت" رو قبل این نگاه نمیکردم. اما این باری که تو آی_فیلم نشون داد، نشستم سری چهارو نگاه کردم. از نظر شوخی و داستان به نظرم خیلی جذاب بود. 

چیزی که میخوام بگم، اینه که تو سریال، از مقامات رسمی که تو سریال حضور داشتن(شورای شهر و ...)، کسی رشوه نمیگرفت.

نکته ای که توجه آدمو جلب میکنه اینه که دقیقا برای پخش سریال، خودشون رشوه داده بودن.

یعنی احتمالا برای این که این سریال حق پخش بگیره، باید هیچ کدام از مقامات رشوه ای نمیگرفتن. در حالی که آیا واقعیت اینه؟ به نظر نمیرسه اینطوری باشه. حداقل این روزها راجع به هتلی که کنار رودخونه مجوز گرفته و غیرقانونیه، بحث ها خیلی زیاده.

آیا به نظرتون، این خودش یه رشوه نیست؟ یعنی من یه چیزی رو در اختیار شما میذارم(رشوه نگرفتن مسئولین) و شما هم چیزی در اختیار ما بذارین(حق پخش).

به نظر نمیرسه با این جور چیزا ذهن مردم رو خوشبین کرد.

یه بار هم برنامه تلویزیونی "هفت" رو نگاه میکردم. کارگردانی که از یک قصه، برداشت کرده بود، میگفت که به دلیل این که اجازه وجود خودکشی در فیلم ها رو نمیدن، ما قصه رو تغییر دادیم. (بعد فراستی جواب داد که کل این قصه به همون خودکشیشه بعد اگه قرار بود حذفش کنید، دیگه فیلمو نمیساختین، سنگین تر بودین.)

من راستش نمیتونم دلیل این جور ف یلترها رو بدونم. اگر اطلاع دارید، ممنون میشم در جریانمون بزارید.

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

تنهایی

بهترین و بدترین احساسی که تا الان تجربه کردم، احساس تنهاییه.

گاهی از این که کسی پیشت نیست و خودت خوش و خرم زندگیتو میکنی، نهایت لذتو میبری.

اما گاهی وقتها جون تا اینجای آدم(خودتون تصور کنید دیگه) میرسه، اما کسی نیست که بتونی یه خورده درد و دل کنی. 

فکر میکنم همه اینطورین. حتی اگه پیشت خانواده و دوستای جورواجور داشته باشی، این حس تنهایی یه جوری پاچه تو میگیره که نمیتونی ازش فرار کنی.

به نظرم، تنها یه راه چاره داره؛ که اون هم به نظر میرسه راهش بسته است. نمیدونم اما مثل اینکه چشمها هم، کم کم دارن تنبل و کم کار میشن. عیبی هم نداره، خاصیت زمونه است. هیچ چیزی کار خودشو درست انجام نمیده؛ حتی اگه مهم ترین کار اون چیز باشه و دلیل بودنش.

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

فکر میکنم یکی دیگه از تفاوتهایی که بین مدل ذهنی مذهبی و غیرمذهبی وجود داره، این باشه که مذهب به آینده ای امیدبخش برای انسان ها نوید میده در حالی که مدل ذهنی غیرمذهبی، نمیتونه برای آینده انسان هیچ تضمینی بده.

در واقع بر طبق شنیده ها و چیزی که به نظر من میرسه حتی هیچ افقی برای دنیای ساخته شده با علم وجود نداره. مشخص نیست جهان مثلا در سیصد سال آینده چگونه خواهد بود، یا حتی مشخص نیست آیا بعد از مدتی، انسان ها منقرض خواهند شد یا نه.

کل حرفم همینه که مذهب برای آینده ای خوب برای انسان ها منتظره در حالی که غیر مذهب همچین قیدی واسه خودش نداره.

بنابراین فکر میکنم اگر آدمی امیدوار به آینده هستید، احتمالا آدمی مذهبی هستید حتی اگر به خدایی ایمان نداشته باشید.

البته فکر میکنم اگر یه خورده بیشتر تو همین موضوع فکر کنم، این تفاوت به همان تفاوت این که آیا عقل انسان ها برایشان کافی خواهد بود یا نه و به کمکی از جنسی دیگر نیازمند خواهد بود، بر میگرده.



  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

انسان به صورت کلی، یه سری بیماری ها داره که به نظر بیشتر از هر چیز دیگه ای میتونن خطرناک باشه. 

یکی از این بیماری ها رو این جا توضیح دادم. فکر میکنم این بیماری، اغلب در روابط دختر و پسر به وجود میادو گاهی اوقات هم دو تا هم جنس یه همچین رفتارهایی با هم میکنن.
اسمی که رو این بیماری میزارم، بیماری "همراه کردن بقیه با خودت" هست و کسی که از این بیماری آسیب ببینه رو، "همراه با بقیه" خطاب میکنم.(بقیه میتونه یه دوست باشه، میتونه یه گروه باشه یا میتونه کل ملت باشه.)
شرحی که من از این بیماری دارم اینه که: 
بعضی انسان ها اینگونه رفتار میکنن که به کسی که میتونن بهش تاثیر بزارن، کارهایی میگن که اون فرد انجام بده و وقتی به هدفشون رسیدن(لذت جنسی، لذت از اعمال قدرت و ...) فرد رو یا شماتت میکنن که چرا همچین کارهایی انجام دادی و سعی میکنن اونو تنهاش بزارن یا این که سعی میکنن قدرت بیشتری روی اون شخص اعمال کنن و همینطور بهش کارهای دیگه محول میکنن و همینطور ادامه پیدا میکنه.
شاید این افراد از اینکه میتونن تاثیری رو بقیه بزارن، لذت زیادی میبرن اما به نظر میرسه بعضی وقتها سیستم جهان رو فراموش میکنیم و به خودخواه ترین موجودات تبدیل میشیم.
چیزی که هست اینه که این بیماری هم مثل خیلی چیزای دیگه دنیا، یه طیفه و از شدت و ضعف برخورداره.
منتها تشخیص دادن این که چه کسایی این بیماری رو با شدت بیشتری دارن، سخت به نظر میرسه. 
شاید یکی از دلایلش میتونه وابستگی بیش از حد به همچین شخصی باشه. (چرا که اکثر انسان ها وقتی میبینن میتونن رو کس دیگه ای تاثیر بزارن، ژن دگرآزاریشون تحریک میشه.)
و فکر میکنم یکی از درمان های این بیماری، همین باشه که سعی کنیم به کسی وابسته نشیم.
پی نوشت: این مطلب، حاصل چرندگویی های ذهن منه و از این که اصلا تا حالا با همچین موردی مواجه نشده باشین، اصلا تعجبی نداره. البته راستش من خودم فکر میکنم هر کسی، تا حالا یا همچین کاری با بقیه کرده یا ازش ضربه دیده. 
  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰

راستش زیاد از سیاست چیزی بلد نیستم و فکر نمیکنم خوب هم باشه که چیزی بدونم. 

نمیدونم حرفی که میزنم چقدر درسته، اما اینطور فکر میکنم که یکی از عوامل اینکه جامعه مون اینطوری شده(فکر میکنم وضعیتمون خیلی بده)، توهم دانشیه که تو کل جامعه هست و یکی از این دانش ها، سیاسته.

اما چیزی که چند روزه فکر منو یه خورده مشغول کرده، این ماجرای جناب آقای کریمی قدوسی هستش.

خیلی حرفها راجع بهش زده میشه اما یکی از جالبترین حرفا رو تو روزنامه کیهان دیدم:

کیهان 6 دی 95

کیهان 6 دی 95:"آقای کریمی قدوسی در جلسه حضور نداشت بنابراین تعهد اخلاقی و شرعی که بین ما بود که هیچ خبری بیرون نرود، از طرف ایشان داده نشده است."

درسته که چیزی از سیاست نمیدونم اما مینیمم چیزهایی از تاریخ صدر اسلام میدونم که بعضی وقتها میتونم رابطه شو با الان بررسی کنم.

یاد متنی از کتاب امام حسین علامه جعفری افتادم که یک چیزی رو از نفس المهموم نقل میکنن:

"{امام حسین} حتی پس از وفات برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی، به تقاضای شیعیان عراق که از او میخواستند برود و در عراق حکومت عدل اسلامی را بر پا دارد، پاسخ مثبت نداد و به آنان گوشزد فرمود:

میان ما و معاویه تعهدی برقرار شده است. صحیح نیست که من آن را بشکنم, تا مدت آن عهد سپری گردد و آن گاه که معاویه مرد, در این باره میاندیشم و تصمیمی خواهم گرفت."

و امام حسین این عهد را نمیشکند با این که این عهد اصلا به او مربوط نبوده و مربوط به برادرش بوده است که ادعای خلافت نکند.

به نظر میرسه یکی دیگه از عوامل بدبختی جامعه ما این باشه که به عهد و پیمان توجهی نداریم. این یک چیز معقول و به نظر سیستمی هستش که هر کسی در هر جایی و با هر کسی، هر عهدی میده, نباید برخلاف اون عمل کنه.

احتمالا از فردا، بعدِ هر کمیسیون امنیت ملی، یکی کاست کمیسیون رو میده به خبرنگارا و بعدش این طور جواب میده که : "من که بهشون چیزی نگفتم. خودشون از کاست شنیدن." یا مثلا "من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود".

  • مرتضی خیری
  • ۰
  • ۰
اولین نکته:
راستش من که نمیتونم زندگی بدون محدودیت رو تصور کنم.
اصولا بعضی محدودیت ها تو هر جامعه ای هست که بعضی افراد خوششون نمیاد به اون محدودیت ها، اعتنا کنن. منتها مشکلی که من دارم اینه که تا کجا میشه محدودیتها رو شکست؟ چون اینطوری که به نظر میرسه، محدودیت ها یکی یا دو تا نیست و زندگی پر از محدودیتهاییه که میشه شکستشون (و اول هر کدوم یه خورده لذت برد) اما تا کجا باید ادامه بدی؟
دومین نکته:
یه چیزی که به نظرم فوق العاده درست به نظر میرسه، اینه که نمیشه یک اعتقاد(یا فعالیت یا کار یا مکتب یا دین یا مسلک یا هر چیز دیگه ای) رو رها کرد و به اعتقاد(یا ...) دیگه ای باور داشت، بدون این که چهارچوب کاملی از اعتقادات جدید رو فهمید.
نکته سوم: 
فکر میکنم این متن از راسل رو قبلا هم منتشر کردم اما به دلیل علاقه ام به این حرف، میخوام یه بار دیگه بنویسم:
"افراد زیادی به من نامه میدهند و اظهار سرگشتگی و تحیر در زندگیشان میکنند، چرا که آنان دستورالعمل های سابق را کنار گذاشته اند و اکنون نمیدانند که کدام راه را انتخاب کنند. نوع فلسفه مورد اعتماد من باعث میشود تا مردم بدون یقین داشتن به صحت عملشان، آن را قاطعانه انجام دهد. من فکر میکنم هیچ کس نباید درباره ی هیچ چیز اطمینان کامل داشته باشد، اگر شما چنینید، یقینا(!) در اشتباهید؛ زیرا هیچ چیز شایسته اطمینان نیست، لذا هر کسی باید همیشه عقاید خود را با جزء مسلمی از تردید در نظر بگیرد و هر فرد باید این توانایی را داشته باشد که با داشتن تردید قاطعانه عمل کند. ژنرال جنگی هم از نقشه دشمن با خبر نیست اما ژنرالی خوب است که حدس صحیحی بزند. هر کسی در زندگی باید با حساب احتمالات کار کند"
به نظر میرسه شکستن محدودیت ها، یه چیزه و این که بتونی منافع یا ضرراشو تحمل کنی یه چیز دیگس.
در واقع اگه تصمیم گرفتم کاری انجام بدم، باید طاقت عواقب بعدیش(چه خوب و چه بد) رو داشته باشم و گرنه هر کسی میتونه هر کاری رو انجام بده.

  • مرتضی خیری