دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

من انکار میکنم

پیش نوشت پرده اول: خوندن مطلب سوگیری قبل از خوندن این مطلب پیشنهاد میشه.

پرده اول:

میخوام یکی از اشتباهاتی که ما گونه حیوانات ناطق مرتکبش میشیم رو، با استفاده از پینوشت1 مطلب قبلی توضیح بدیم.

پینوشت1، یه پینوشتیه که شاید تو اکثر مطالب به عنوان پینوشت، قابلیت نوشته شدن داشته باشه.

پینوشت 1 مثلا در مورد شبکه های اجتماعی یه همچین چیزی میتونه باشه : "درسته که سوگیری شبکه های اجتماعی به سمت مضر بودن است، اما برخی ها نیز از آن استفاده مفیدی میکنند."

اتفاقی که در ذهن بیشتر آدمها میفته اینه که با خوندن جمله بالایی، پیش خودشون فک میکنن که ما جزو اون برخی ها هستیم که استفاده درست میکنن.

اگه همون جمله رو به تمام انسان ها نشون بدید، احتمالا 90 درصدشون خواهند گفت که ما استفاده درستی از شبکه های اجتماعی داریم. نکته ای که مشخص نیست اینه که پس کی داره استفاده غلط میکنه؟

و این مسئله ایه که تو خیلی از موضوعات وجود داره.

بیشتر آدما خودشونو راننده ای خوب میدونن.با این وجود مشخص نیست اینایی که بد رانندگی میکنن، از کجا اومدن.

بیشتر آدما(به نظرم مخصوصا ایرانیا) خودشونو افرادی باهوش و کاری و ... میدونن. اون وقت وضعیت ما چرا به اینجا رسیده؟

بیشتر آدما خودشونو فردی راستگو میدونن. مشخص نیست دروغگوها چجوری بین ماها نفوذ کردن و خیلی مثالای دیگه.

شاید یه ارتباطی که این مطلب با سوگیری میتونه داشته باشه، اینه که شاید ما آدمی باشیم که سوگیری رو قبول داشته باشیم. اما دقیقا بعدِ قبول کردنش، سعی میکنیم خودمونو در طرف خوب سوگیری قرار بدیم.

به نظرم بیشترمون اینطوری تربیت شدیم: "یا سوگیری رو قبول نداشته باشیم یا اگه قبول داریم باید طرف خوبش ما باشیم."

اگه فکر کنیم که ما طرفِ بدش هستیم، اون وقت شروع میکنیم به این که کل بازی رو به هم بریزیم.

***

پرده دوم:

در حکایت است مردی خام، سوار بر اسب خود در راهی میرفت. به رود کم عمق و آرامی رسید. اسب همین که به رود رسید، ایستاد. اسب حتی با زور مرد نیز از رود عبور نکرد. مرد به دهکده کنار رود رفت و فردی که یک طرف بدنش سوخته بود و مردم سوالاتشان را از او میپرسیدند(یعنی مدیونید اگه فکر کنید طرف دَن اریلی(Dan Ariely) بوده) را برای حل مسئله به کنار رود آورد. مرد سوخته همین که به آنجا رسید، دست در رود آرام کرد و زمزمه ای کرد و به اسب سوار حکم کرد که با اسب خویش از رود عبور کند. اسب این بار با آسودگی و بدون اضطراب از رود عبور کرد. مرد خام که در نهایتِ تعجب بود، علت را جویا شد. مرد سوخته پاسخ داد: "اسب همین که به رود میرسید، تصویر خود را در آب میدید. او به ترس اینکه روی خویش پا گذارد، در اب گام نمیگذاشت و من فقط آب را ناآرام تر کردم تا تصویرش در آب تشکیل نشود."

(بعد مرد خام پرسیده که:" پس اون چی بود که زمزمه میکردی؟ حتما اونم تاثیر داشته." و آدم سوخته ی پدرسوخته، جواب میده:"نه بابا! به خاطر سردی آب داشتم بهت فحش میدادم.")

 مرد خام که کمی برنزه تر شده بود، شروع کرد به ادامه مسیر. آنگاه مرد سوخته او را ندا داد که :"ای مرد! اما بدان که فقط حیوان است که بر روی خویش پا نمیگذارد." 

فقط برای اینکه شاید نتونسته باشم ارتباط پرده اول و دوم رو به خوبی بیان کرده باشم و برای تاکید: ما انسان ها باید قادر باشیم رو عقاید خودمون پا بگذاریم. به خود نیز شک کنیم. شاید آدم بده ما باشیم.

پی نوشت پرده دوم: به نظرم، یکی از راه های انسان کامل شدن، اینه که از برخی غرایض حیوانی دوری کنیم. اما فقط برخی. شاید بعدا در مورد این باز هم بنویسم.

پی نوشت 2 پرده دوم: اون قسمت اوراد و فحش ها رو در نظر بگیرید. به نظر میرسه، جادوگری پدر مستقیم علم هستش. افرادی کارهایی انجام میدادند و منجر به نتیجه میشد. اما فقط اورادشان را یاد گرفتیم. شاید یه دلیلش بخیل بودنشون بوده تا فقط خودشون علم رو داشته باشن.

***

پرده سوم رو به دلیل طولانی شدن تو قسمت بعدی مینویسم.


  • ۹۵/۱۱/۲۶
  • مرتضی خیری

نظرات (۱)

  • یاور مشیرفر
  • طنز بسیار قدرتمند و جالبی بود و باعث شد سر صبحی کلی بخندم و انرژی بگیرم. از طرف دیگر باید اعتراف کنم که دیوانه جماعت حداقل به دیوانگی خویش معترف و مبرا ز سوگیری است یا من این طور تصور میکنم.
    پاسخ:
    خیلی ممنون. اولا خیلی خوشحال شدم که خوشتون اومد و بعدش هم خوشحال شدم که باعث خندیدن شده. پیش خودم فکر میکردم شاید چیز جالبی در نیومده. ممنون که نظر دادید. 
    (این قسمت رو نمیدونم در چه حد به جمله دوم شما مربوطه. اما من برداشت خودم رو مینویسم:) در مورد جمله دومتون، فکر میکنم که درست میگید. یعنی در حالت کلی، مردم از سوگیری باخبر نمیشن. اما اگه باخبر هم بشن، احتمالا در رفتارشون تغییری حاصل نخواهد شد.
    فکر میکنم یه همچین آزمونی رو قبلا دیدم:
    در مطالعه مربوط به اینکه اگر شخصی نیاز به کمک داشت، کمک خواهید کرد یا نه؟:
    به گروه تست، نتایج گروه های تست قبلی رو داده بودن و گروه تست جدید میدونست که مثلا 70درصد افراد به اون فرد کمک نخواهند کرد. با این وجود وقتی خودشون در معرض آزمایش قرار میگرفتند، دوباره همون نتایج قبلی به دست میومد حتی با وجود دونستن اینکه طرف خوب قصه چیکار میکنه و طرف بد چیکار میکنه.
    یک اعتراف: اسم شما رو تو قسمت نظرات دیدم، به اختلال ذهنی اعتماد به سقف دچار شدم:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">