دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
سلام
فکرایی که امروز داشتم.
1:این که چجوری میشه که بعضیا از دوستایی که داریم،یه شوخیایی میکنن که انگار طرف پنجاه سالشه.منظورم اینه که اصلا جوون فکر نمیکنه.حالا واقعا به نظرت کسی که خیلی جوون فکر میکنه کیه؟اصلا ویژگی های یه فکر جوون چیه؟
به نظرم ویژگی ای که یه فکر جوون داره، اینه که پویاس. یعنی این که به نظرم آدمای پیرفکر کسایین که یه سری فکر تو سرشونه و هی اونا رو نشخوار میکنن. در همون حد واسشون کافیه. در برابر علم جدید مقاومت میکنن. در برابر تغییر مقاومن. یه ویژگی ای که ادمای پیرفکر دارن، (شایدم بی ربط باشه و اشتباه)فکر میکنم این باشه که پیرفکرا خیلی ریاکارن. اون چیزی که هستن رو نمیتونن نشون بدن. (شایدم به صورت عجیبی دارم اشتباه میکنم.نمیدونم واقعا). به هر حال شاید من خودمم پیر فکر باشم. اما به احتمال قوی ، یکی از ویژگیهای ادمای پیر فکر اینه که خیلی به سواد خودشون ایمان دارن. خودشونو خیلی عالم میدونن. در حالی که ادم جوون فکر، همیشه به دنبال حرف حقه و فرقی نمیکنه که خرف خودش در برابر حق باشه یا نباشه.
موضوع دومی که امروز خیلی از فکرمو گرفت،مقاله بود راجع به نوشته نیچه با این عنوان:"مرد دیوانه کیست؟".
یکی از چیزهای خوبی که در مقدمه مقاله نوشته بود و خوشم اومد، این بود که آشنایی دال بر شناسایی نیست. خیلی از ماها اسم خیلی از ادما رو حفظیم و به این افتخار میکنیم که میشناسیمشون. اما در واقع مثل خرایی که اطلاعات رو حمل میکنن، در واقع یه سری از چیزاشون رو میدونیم و با تفکری که داشتن اشنا نیستیم. یه مثالی که همیشه میگم، جریان برتراند راسله. خیلی از ادما فقط یه سری حرفا از اون میدونن، و در خیلی از جاها از حرفای اون برای اثبات این که چرا اتئیست یا ضددین هستن، استفاده میکنن. در حالی که اگه واقعا به نوشته های راسل نگاه کنیم، به نظرم همون ندازه که دین نداره،دین هم داره(منظورم همون ندانم گراییه،گیر ندید).
نیچه تو اون نوشته اش که خیلی خوب حرف میزنه و مقصودهای خودشو بیان میکنه. 
خلاصه نوشته نیچه: "یه مرد دیوونه ،تو روز روشن فانوس به دست میاد تو میدون شهر و اعلام میکنه که خدا کجاست، چرا خدا نیست و دنبال خدا میگرده؟ خودش پاسخ خدا رو این طوری میگه که ما خدا را کشته ایم و اکنون خورشید زندگیمان دیگر نیست. بعدش میره تو کلیساها و دعای موت برای خدا میخونه. از اونجا هم اخراج میشه و حرفی که میزنه خیلی جالبه: پس این کلیساها چیستند اگر گور و سنگ خدا نیستند؟"
خیلی جالبه ، به نظر داره یه جور اشاره میکنه به این که خدا دیگه تو این جامعه تاثیری نداره. حالا تو جامعه ای که یه زمانی خدا، نور اسمان ها و زمین و خورشید حیات ده بود،دیگر اثری ندارد. چه اتفاقی میافتد. باید جایگزینی برای این خورشید پیدا کرد. این جا نیچه انسان را برای جایگزین معرفی میکند و اعلام میدارد، که انسان زین پس باید زندگی خود را حیات واقعی ببخشد.
نکته جالبی که اخرش بیان میکنه اینه که :واقعا این پرستشگاه های دین های مختلف هستند که خداوند رو کشتند و نشونه ای از کشته شدن خداوند هستن.(چرا که بدترین حمله به یه چیز،در واقع دفاع بد از اونه).(کشیش ها هم بدین ترتیب باعث شدن که دین از چشم جامعه بیفته).
پایان.
  • ۹۴/۱۱/۱۵
  • مرتضی خیری

نظرات (۰)

کسی نظری نداده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">