هشدار:این نوشته ام شاید بیشتر از اینکه دلنوشته باشه، نوشتن سردردهام باشه.
*
سربازی هم مثل سایر چیزایی که باید ردش کنی، عجیب غریبه. کسی که واردش نشده، نمیدونه چه آینده ای در انتظارشه و کسی که تمومش کرده، از دو سالی حرف میزنه که چشم رو چشم بزاری تموم شده.
*
متاسفانه در این دوره زمانی یه قسمت از استرسم به خاطر سربازی بود.
راستشو بگم من از همون اول که دانشگاه تموم شد و دیگه ادامه ندادم، قصدم سربازمعلم شدن بود. برای معلمی هم واسه خودم طرح و برنامه ای داشتم. یه کتابایی رو برای اینکه معلم خوبی بشم میخوندم و یه سری چیزایی که تو دانشگاه یادگرفتم و به نظرم واسه یه دبیرستانی مفید یا حداقل جالب بود رو میخواستم یاد بدم(مثل روباتیک یا میکروکنترلر).
ضمن اینکه چون میخواستم تو عمر نامبارکم حداقل یه دو سه روزی معلم بوده باشم، به نظرم این بهترین فرصت بود. دو سال معلمی شاید میتونست واسم معلم بودن رو بشکافه. الان اگه بخوام معلمی رو تجربه کنم، یا باید استخدام آموزش و پرورش بشم یا اینکه بیرون درس بدم که اون هم علاقه ای ندارم. دانش آموزایی که بیرون کلاس میرن رو زیاد نمیشه باهاشون ارتباط برقرار کرد.
بگذریم.
نتیجه سرباز معلمی اومد و متاسفانه جور نشد. در رقابت با کسی که دانشگاه هامون تفاوت خیلی زیادی دارن و با این وجود معدل منم 1.5 نمره از ایشون بیشتر بود، باختم؛ چرا که ایشون فرزند فرهنگی بودن.
به هر حال، منم یه بهانه خوب برای فرار کردن از این کشور به دست آوردم. به ماها اهمیت نمیدن :))
پنج شنبه هم برگه اعزامو بردم سپاه شهرمون، شاید بتونن همینجا یه کاریش بکنن. امروز رفتم و باز اون هم نتیجه ای نداشت.
حالا هم یه چیزی که واسم مونده، سپاه خاتم الانبیاس. فک کنم همون قرارگاه مهندسی سپاهه که اون هم میگن خوابگاه نمیده و بدترین چیز تو تهران پیدا کردن یه مکان مناسبه. با توجه به اون چهارسال عذابی که تو خوابگاه کشیدم هم، علاقه ای به بودن در خوابگاه ندارم. گرچه مجبور بشم، شاید قضیه فرق بکنه. البته نمیدونم جریان های داخل خاتم چجوریاس. نمیدونم نوع کارهایی که قراره بکنن چیا هست. نمیدونم میتونم کار بکنم یا نه.
تو این وسط ارشد مدیریت هم دادم و تا اواسط خرداد نتیجه اش میاد. من خودم قبل این فکر میکردم که باید سه چهار سالی سابقه کار داشته باشم و بعدش ارشد بخونم اما با این وضعیتی که الان دارم از کل عقاید گذشته و آینده خودم دست کشیدم.
بعضیا میگن ارشد خوندن بهتره و من راستشو بخواید نمیدونم کدوم بهتره: سربازی تو خاتم یا ارشد.
یه چیز دیگه هم هس و اون قانونیه که تو برنامه ششم هست و چون یه قانون نظامیه اول باید به امضای فرمانده کل برسه، بعد اجرا بشه. طبق این قانون به ازای هر ماه جبهه پدر، یه ماه کسری تعلق میگیره. این قانون هم با اینکه به احتمال 99 درصد اجرا بشه اما هی زمان اجرا شدنش به تعویق میفنه. به خاطر همین نمیدونم اگه این قانون تا 1 تیر(زمان اعزام من) نیاد، اعزاممو دو ماه به تعویق بندازم یا نه.
دو سه تا چیزی که تعلیق زیادی تو ذهن من ایجاد میکنه و کم کم مغزمو منفجر میکنه. بعضی چیزای دیگه هم هست که نگفتم.
تازه تصور کنید این وسط یه چیزای دیگه خارج از سربازی هم واسه آدم پیش بیاد، دیگه کلا مغز میخوابه.
- ۹۶/۰۳/۰۶