راستش را بخواهید، فکر میکنم لذت بخشترین جمله هایی که شنیده ام، با زبان عربی بوده اند.
دلیلش فکر میکنم چیزی فراتر از مذهب و اینجور مسائل باشد. زبان جاهلیت هم عربی بوده. مگه قراره به خاطر این که زمان جاهلیت عربی حرف میزده اند، دیگه به عربی توجه نکنم؟ فکر میکنم زبان با اینجور مسائل که توش جهت گیری هست، فرق میکنه. زبان بیشتر برای لذت بردنه.
احساس میکنم جمله های عربی با کلماتی اندک یک دنیا مفهوم میدهند.
مثل همین جمله ی "وصف العیش، نصف العیش". چقدر اولین باری که این جمله رو شنیدم لذت بردم.
شاید برای بعضیایی که خود عیش رو تجربه کردن، زیاد مفهومی نداشته باشه.
اما برای منی که تو خیابون وقتی وصف عیش به فکرم میاد لی لی راه میرم و شاید بزنم زیر آواز و گوشم به کسی بدهکار نباشه، این جمله خود واقعیته. حتی شاید بتونم بگم"وصف العیش،کل العیش".
گاها عیشهایی رو تجربه میکنیم که آخرش پر از اندوهه. پر از اشتباه دراومدن چیزهایی که فکرشو میکردیم. اصلا به قول برخی دوستان(مثل آرتور جون) معتقدن که عیش مصداق خارجی نداره.
اما تو وصف عیش همه چیز باب میلته. خوشحالی و راحت. فکرت تا جاهایی میره که واقعیت اونجا دیگه رنگی نداره. اصلا چه لزومی داره که عیش واقعیت داشته باشه؟
اگه علت خوشحالی باشه که هر کسی میتونه خوشحال باشه. هنر اینه که الکی خوشحال باشی.
- ۹۵/۱۰/۲۹