یکی از مشکلات جامعه ما، به نظرم نبودن قناعت در جامعه ماست.
فکر میکنم درست به نظر میرسه که کلا سوگیری قناعت به سمت نتیجه بهتره، اما نمیخوام بگم که قناعت بکنیم یا نکنیم.(اینو از این لحاظ میگم که شاید بعضیا بگن قناعت کردن باعث کم شدن آرزوها و بنابراین کمتر کردن فعالیت ها باشه).
بلکه چیزی که به ذهنم میرسه و دوست دارم بگم، اینه که مشکل اینجاست که بسیاری از ماها در عین قانع نبودن، هیچ تلاشی هم برای رسیدن به اون جایی که رضایت داشته باشیم، نمیکنیم.
واقعا خیلی بده که از زمین و زمان برای وضع اقتصادی بد یا وضع روانی جامعه یا هر چی، شکایت بکنیم اما خودمون هیچ تلاشی برای رسیدن به یک نقطه حداقل یه خورده راضی کننده نکنیم.
به نظرم میرسه که دیگه هیچ تصوری از واژه "رضایت داشتن" نداریم. شاید کلمه رضایت هم صرفا به خاطر گفتن جمله "من از این چیز، راضی نیستم" تو زبونمون باقی مونده وگرنه شاید دیگه جملاتی نظیر "این موقعیت واسم راضی کننده است" تو جامعه مون نمیشنویم. از یه سر بازار تا اون یکی سر بازار برین، احتمالا همه شون اولش میگن : شُکر. درسته که اینو میگن اما دقیقا بعد همین کلمه، شکایتشون از همه چی، شروع میشه.
نمیدونم چی بگم.
درسته که ناراضی بودن، اولین گام برای تغییره. اما فکر میکنم اولین کسی که باید ازش ناراضی باشیم و شروع به تغییرش کنیم، خودمونیم. متاسفانه مرحله ها رو همیشه دقیقا عوضی میریم. اول شروع میکنیم به تغییر محیط و درست وقتی که دیگه توانی برای تغییر نداشتیم، قصد داریم به درون آلوده خودمون نگاه کنیم.
- ۹۵/۱۰/۲۵
چقد از مطالب شما لذت میبرم من :)