دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

شاید برای نوشتن موضوع مناسبی نباشه، اما برای گفتن درد دل فکر میکنم تا حدی چاره ساز باشه. دوست دارم حس تنفرم نسبت به بعضی چیزا رو اینجا بنویسم. با توجه به کینه ای که نسبت به هر موجود زنده ای میتونم داشته باشم(حتی خودم)، حس تنفر حسیه که هیچ وقت ازم جدا نمیشه. فکر میکنم تنها راه چاره ای که دارم اینه که راجع بهش بنویسم، حتی اگه بعضیا فکر کنن که این تنفر مربوط به وجود خودمه و به اصطلاح فرافکنیه.

اولین آدمهایی که همیشه نسبت بهشون حس تنفر دارم، آدمایین که وقتی میرن واسه خودشون نذری بگیرن، دو سه تا ظرف دیگه هم واسه فامیلاشون میگیرن.به نظرم این آدما آدمایین که با چیزی که خودشون توش هیچ زحمتی نکشیدن، میخوان پیش بقیه(همون فامیلا) اعتبار کسب کنن. نمونه پیچیده تر این قضیه میتونه خیلی واضح تر باشه. افرادی که سعی میکنن وقتی یه مطلبی رو از یه جایی که طرف به خاطرش کلی زحمت کشیده، به خاطر خودشیرینی یا هر چیز دیگه ای پیش هر کسی بگن.

دومین آدمها فکر میکنم آدمهایی باشه که همیشه به بقیه میگن کاری رو انجام بدن اما خودشون اون کار رو انجام نمیدن یا به صورت معادلش، افرادی که بقیه رو از یه کاری نهی میکنن اما خودشون همیشه (یا گاهی اوقات.البته چه فرقی میکنه؟ ) اون کار رو انجام میدن.

یاد یه دیالوگی از فیلم روز واقعه افتادم: "آنان که از حسین میگویند، چرا خود چون او نیستند؟ "

دسته سوم اون آدمهایی هستند که سعی میکنند رفتارهای خودشون رو بقیه هم انجام بدن؛ نمونه ای از حال به هم زن ترین افراد.

دسته دیگه افرادین که فکر میکنند از روی چهره فرد میتونن بگن اون شخص چجور آدمیه. خوبه یا بده؟ و خیلی از شخصیت شناسی ها رو با همین اعتقاد شدید و ابلهانه خودشون انجام میدن.

حس تنفر نسبت به دوستی دارم که وقتی باهاش حرف میزنم حتی یه سر تکون نمیده که من بفهمم داره گوش میده یا نه.البته تو وبلاگ هم همچنین حسی دارم. حداقل یه کامنت بذار.

حس تنفر دارم نسبت به کسایی که وقتی که دارن یه کاری رو گروهی انجام میدن، هی همدیگه رو نگاه میکنن تا ببینن اون یکی فرد تو چه حالیه. هر کس کار خودشو انجام بده دیگه. البته اگه تو کارای مذهبی همچین اتفاقی بیفته، بدتر هم میشه.

حالم به هم میخوره از کسایی که فقط وقتی باهات کار دارن، باهات تماس میگیرن و پیش خودشون فکر میکنن که حالا یه سلام و علیکی هم باهاش میکنیم تا خیلی هم بد نباشه. به نظرم فقط همون کار اصلی تونو بگین، خیلی سنگین ترین. 

این رفتار مثل بقیه حال به هم زن نیست اما خیلی رفتار بچگانه ایه: این که من دارم با تو بحث میکنم، به معنای این نیست که تو هم میتونی نظرتو بیان کنی. یه دو دقیقه خفه خون بگیر، حرفمو بشنو. هر بار که یکی بحث میکنه، دنبال مصداق مخالف حرف اون شخص میگردی که چی بشه؟

++

کم کم این لیست رو کامل تر میکنم.

پی نوشت: فکر میکنم این جور نوشته ها خیلی بهتر از دایره المعارف هایی مثل "بیشعوری" باشه. هرچی باشه خودم نوشتم و از این جور چیزا حس تنفر دارم و با خوندن همچین کتابی الکی خودم رو نسبت به خیلی از چیزای دیگه متنفر نمیکنم.

  • ۹۵/۰۹/۰۶
  • مرتضی خیری

نظرات (۲)

مرتضی بخاطر خودتم که شده سعی کن کمتر حس تنفر داشته باشی...
#سخن بزرگان
پاسخ:
مرسی که به فکرمون هستی حاج سعید.
اما بیشتر این چیزها شاید برای اینه که خودم اونطوری نباشم.

این حس های تنفری ک گفتی ، منفی نیستن.. ب نظرم خیلیم خوبن.. چون این تنفرت ی جورایی برات چهارچوب میشن ک خودتم ی روز قاطی اون دسته ها نشی..

با حرفات کاملا موافقم.. مخصوصا دسته دوم و سوم

پاسخ:
متاسفانه چیزی که در این مورد میگن و نمیدونم درسته یا نه، اینه که هر کسی از چیزی تنفر داره که تو وجود خودش هست. در واقع کسی نمیتونه از چیزی متنفر باشه که خودش اون ویژگی رو نداره.
هممم. من هم مخصوصا دسته دوم و سوم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">