آدمای بزرگ میگن «انسان مجردات را نمیفهمد»، به خاطر همین برای یه چیزی که میخوان بگن چن تایی مثال میزنن تا ما بفهمیم چی میخوان بگن، طوری که حتی بی فکرترین آدما هم به دایره ذهنی نویسنده نزدیک بشن و به ترکستان نرن.
اما چیزایی هست که مجردش خیلی قشنگتر از مثالاشه. انتزاعشو خیلی بهتر هضم میکنی. وقتی مثالاشو میبینی، ممکنه حالت از خود مفهوم به هم بخوره. نباید به دنبال یه واقعیت عینی تو خارج واسش بگردی.
تو ذهنت باهاش خوش باشی و خوش بگذرونی.
یه مثال این انتزاعات ذهنی من «عشق» ـه. چیزی که میتونی تو خواب و بیداری تو ذهن خودت، باهاش عشق کنی اما نباید فک کنی همچین چیزی تو دنیای خارج واقعیت داره.
تو دنیای خارج باید انتظاراتتو هر روز کم و کمتر کنی، باید مذاکره کنی، حساب و کتاب کنی.
و مثالی که شاید مثال بهتری باشه، «خدا» ست. و بهترین «عشق» هم عشقیه که میتونی با «خدا»ی خودت داشته باشی.
نامتناهی ها با هم بهتر میسازن.
چرا چیزی نامتناهی رو صرف محدودی مغرور و جاهل بکنیم؟
***
غلط کردی عاشق شدی لعنتی
غلط کردی این پرده رو پس زدی
یه رؤیا ازت تو سرم داشتم
غلط کردی به رویاهام دست زدی
ترانه از: رستاک حلاج
- ۹۶/۰۱/۳۰