آسمون شهرمون به حدی آبیه که خطر غرق شدن وجود داره.
لطفا موارد ایمنی را لحاظ نمایید.
***
آب و هوای اطراف ما به حدی خوبه که اینکه اینجا باشی و نخوای یه سری به روستا و اینا بزنی، جزو محالات ذاتی محسوب میشه؛ یه چیزی تو مایه های جا کردن دنیا تو یه تخم مرغ.
دیروز یه سری به روستای یلقون آغاج(ترجمه اش شاید "درخت خسته" باشه) زدم. حدود 10 کیلومتری با شهرمون فاصله داره.
یه خورده که از جاده فاصله گرفتم، یه گله خیلی تر و تمیز با یه چوپون مشتی دیدم.
اولین فکری که بعد دیدن بزغاله هایی که به معنای واقعی کلمه "حال میکردن" کردم، این بود که کاش منم بزغاله بودم. منظورم اینه که بزغاله ای باشم که گذر زمان هم منو تبدیل به بز نکنه. وگرنه به قول بچه ها گفتنی، همه ما اولِش یه "خرما"ی خوشگل بودیم و با بزرگ تر شدن، ذات "بادمجونی"ـه زاغارتمون رو شد.
نزدیک تر رفتم و یه حال و احوالی هم با چوپون کردیم. یه خورده راجع به اینکه مسئولین خردمند! به روستاها نمیرسن، حرف زدیم و گله کردیم.
من خیلی خیلی تو چیزای جامعه شناسی و کلا چیزای بزرگ تر از خودم بی شعورم، اما خوب با چیزایی که شنیدم به نظرم بهترین راه برای پیشرفت بهبود دادن از کوچکترین نقطه هاس. اول خودت، بعد یه روستا، بعد شهر و بعد کلان شهرا. جامعه ای که روستاهاش مهاجرت منفی داشته باشن، به درد هیچ چیزی نمیخوره.
این چرت و پرتا که مهم نیست. فقط نوشتم تا بگم روستا واسم خیلی مهمه.
یه عکس میزارم. نگاه کنید و لذت ببرید از سه چهارتا زوج بز-بزغاله(یا همونطور که خودمون میگیم "گچی-چپیش").
میتونید کلیک کنید تا تو اندازه واقعیش ببینید.
- ۹۶/۰۱/۱۸