دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

حفظ اصول

پیشنوشت: شاید اگر قبل این مطلب، مطلب "امان از آه" رو خونده باشید، بد نباشه.

***

یکی از کتاب های به نظرم کاربردی برای درمان افسردگی و شروع به اجرای کارهای مورد نیاز، میتونه کتاب "خوش بینی آموخته شده" باشه.

بنا به گفته های این لینک، نویسنده کتاب، جناب آقای مارتین سلیگمن، سالها رئیس انجمن روانشناسان آمریکا بوده و تحقیقاتش از تاثیرگذارترین تحقیقات روانشناسی دهه های اخیر است.

کتاب به صورت خیلی حرفه ای، علمی نوشته شده.

ضمنا روش درمانش سخت نیست و فقط نیازمند فکر کردنه. به قول بچه ها، کتاب "خودیاری" هستش.

یه نکته مهمتر اینکه این کتاب فقط برای افسرده ها نیست و افراد سالم از نظر روحی هم به همان اندازه افسرده ها، به این کتاب نیاز دارند.

ترجمه این کتاب رو فروزنده داورپناه و میترا محمدی انجام داده اند و ترجمه قابل فهم و روونیه و مال انتشارات رشده.

فقط یه نکته اینکه اگه کتاب رو خواستید بخونید، به هر دلیل ممکن کتاب رو نصفه و نیمه نزارید و تمومش کنید. من خودم گاهی وقتها میخواستم دیگه نخونم اما وقتی تموم شد، فهمیدم که خیلی کتاب مفیدیه.

***

یکی از بهترین پاراگراف های کتاب(از نظر من) که برای من خیلی معنا داره، این پاراگراف پایینیه. یک روایتی از الیس که یکی از روانپزشکان است را اینطوری مینویسد:(من نمیتونم بگم این پاراگراف، درسته یا درست نیست. اما در این حد میفهمم که خیلی خیلی مهمه)

«وی با تلاش بسیار بیماران خود را متقاعد میکرد تا از اعتقادات نامعقولی که موجب تداوم افسردگی میشوند، دست بردارند. او فریاد میزد:"منظورت چیست که نمیتوانی بدون عشق زندگی کنی؟ اینها همه مزخرفات است. سر و کله عشق به ندرت در زندگی پیدا میشود و شما، با ضایع کردن زندگیتان به خاطر نداشتن عشق، که خیلی عادی تر از این حرف هاست، خودتان را افسرده میکنید. زندگی شما را «بایدها» و «نبایدها» تعیین میکنند. اینقدر به خودتان «امر و نهی» نکنید!"»

***

و این حرف، دقیقا همون حرفیه که تو "عقاید یک دلقک"، نویسنده بهش میتازه:

«من ماری را دوست میدارم و کلمات پیش آهنگ مابانه اش:"من باید به راهی بروم که میبایست بروم"، شاید باید مانند بدرود یک مسیحی صدر مسیحیت تلقی شود که خودش را در کام حیوانات درنده می انداخت».

نویسنده به همون «بایدها و نبایدها»، اصطلاح «حفظ اصول» اطلاق میکنه و اونجای رمان که راجع به تصورات غلطی که انسان ها راجع به کلمه استراحت پیدا کردن، حرف میزنه، میگه:

«یک بچه معنی استراحت را نمیداند، از موقعی که «اصول» و  «حفظ اصول» را قبول میکند، معنی آن را میفهمد.»

***

"شب واسه استراحته" این یکی از اصولیه که این روزها دوباره دارم زیر پا میزارم و خیلی هم حال میده.

وقتی میگی"شب رو باید خوابید" آدمیزاد احساس میکنه که شب جزو وقت های سوخته است و هیچ کاری نمیشه کرد. 

نه اینکه بگم شب رو نباید استراحت کرد یا شب رو باید استراحت کرد. به نظرم کار درست تری که بکنم اینه که هر وقت خسته میشم، میخوابم.

و این به نظرم باعث میشه وقت سوخته رو کمتر کرد. این تصور تو خودم به وجود میاد که شب هم جزو ساعتهاییه که میشه زندگی کرد. و فکر میکنم اینطوری از هر ساعتی میشه استفاده کرد، چه روز و چه شب.

به نظرم این پاراگراف از همون رمان هم آموزنده است:

«با ماری در این باره صحبت کرده ام که آیا یک حیوان معنی استراحت و دست کشیدن از کار را میداند یا نه، گاوی که نشخوار میکند، خری که در کنار چپر به رویا فرو رفته است.»

***

به نظرم اگه "حفظ اصول" رو قبول ندارید، این حفظ نکردن اصول هم باید تو حوزه مذهب و هم تو حوزه علم باشه. علم رو هم زیادی جدی نگیریم. شر وور هم زیاد میگن.

من خودم سعی میکنم اصولی که چه از مذهب و چه علم رو درک کردم که درستن، حفظ کنم. البته این به معنای شک نکردن تو اونا نیست.(اگه قسمت شد، بعدا مینویسم.)

***

فعلا یکی از چیزایی که بعضی اوقات باعث آه کشیدن و ناراحتی انسان میشه رو گفتم: «حفظ اصول» یا "بایدها و نبایدها"یی که واسه خودمون تعیین میکنیم. 

***

پینوشت: بازم حرفهایی در این مورد میشه زد. اگه تونستم، مینویسم.

  • ۹۵/۱۲/۰۱
  • مرتضی خیری

نظرات (۰)

کسی نظری نداده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">