در مسخره بودن فلسفه ها همین بس که هایدگر پرسید «چرا به جای اینکه چیزی نباشد، چیزی هست؟» و نپرسید که «حال به هم زن نیست که به جای اینکه چیزی نباشد، چیزی هست؟»
با این «چرا»ها فقط خودشان را مسخره کردهاند و بس. دنیا را شاعران میسازند.
**
به فلسفه ورزی ها دیگر اهمیتی نمیدهم. من مشتاق نوشتههای زیبام.
شاید به خاطر همینه که وقتی «در باب حکمت زندگی» را میخوانم دیگر در خودم نیستم و وقتی «جهان و تاملات فیلسوف» را میخوانم، فقط ورق میزنم و دیگر هیچ.
جناب آقای رضا ولی یاری عزیز، من را چه به دلایل شوپنهاور یا هر کس دیگر؟ بازتاب استحکام و زیبایی افکار و نوشتههای شوپنهاور در نوشتههای محمد مبشری، فرد را دیوانه میکند نه منطق یا هر چیز دیگر.
(توضیح اینکه «در باب حکمت زندگی» را محمد مبشری را به زیبایی و «جهان و تاملات فیلسوف» را رضا محمدیاری به صورت معمولی و ساده ترجمه کرده است)
**
شاید به همین دلیل باشد که نیچه را بسیار بیشتر میشناسند. مردم نوشتههای زیبای نیچه را در ترجمههای محکم آشوری میبینند و عاشقش میشوند. وگرنه اگر آشوری ترجمهاش نمیکرد نیچه را، نیمچه الانش هم در ایران نمیشناختندش.
**
فلسفه محکم فقط پایه حرفهاست و بعد از آن چیزی که بر تو برتری میبخشد نه منطق که زیبایی بازتاب شده افکار در نوشتهها و گفته های توست.
- ۹۵/۱۱/۲۳