عکس ها دنیای عجیبی دارند. بعضی هایشان داستانی پشت سر خود دارند. بعضی عکس ها را دوباره که نگاه میکنی، چیزهای عجیب و غریبی در ذهنت شروع به پیدا و پدیدارشدن میکنند.
اما ماجرای این عکس برای من کمی متفاوت تر است.
اینجا آبشار شیرشیر( همون شُرشُر)ـه که تو 40 کیلومتری تکابه.
به رسم اشتباهاتی که باید تو زندگیم بکنم، اینبار رفتم زیر آبشار(نه به خاطر عکس گرفتن) و حمیدرضا اتفاقی این عکس رو گرفت.
تقریبا دو سه روز بعد این ماجرا که برگشته بودیم تهران، حالم بد شد و یه خورده ای خون بالا آوردم. فهمیدم ویروس گرفتم.
وقتی به پدرم زنگ زدم فهمیدم که اون هم مریض شده و مریضی ای تقریبا مشابه من.
در همون ایامی که پدرم مریض بود، داییم هم از تهران رفته بود شهرمون.
و چند روز بعد اینکه برگشت تهران، فوت کرد.
هیچ اصراری ندارم که شما فکر کنید که این قصه پردازی درسته.
اما چیزی که هست، اینه که به نظر من احتمالش هست(حتی اگر خیلی کم هم باشه) که این بیماری با من ایجاد شده باشه و به پدرم منتقل شده باشه و از اون به داییم که شاید بدن ضعیف تری در برابر ویروس داشتن و نتونستن مقاومت کنن برعکس منی که خیلی جوون ترم.
فارغ از اینکه دلیل فوتشون چی بوده یه لحظه فکر کنید که به خاطر من بوده.(گرچه فکر میکنم همچین ماجراهایی الان خیلی واقعی و متداوله)
سوالی که همیشه واسم مطرح میشه و جوابی واسش ندارم: آیا به نظرتون من در فوت ایشون تقصیری دارم؟
این یک سواله که تو یه حوزه دیگه میتونم اینطوری بپرسم: دانش آموزی به خاطر خواندن کتاب دنیای سوفی خودکشی کرده. آیا یوستین گردر یا مترجم کتاب یا معلمی که کتاب رو پیشنهاد کرده، آیا در قتل اون فرد تاثیر داره؟
اما دو تا نکته ای که دوستشون دارم:
اولی اینکه با توجه به این تجربه ام احساس میکنم زندگی خیلی ساده میتونه به پایان برسه.
هیچ تضمینی وجود نداره که چیزی که تو رو نکشته، فرد دیگه ای رو هم نکشه. چیزی که برای تو عسله، ممکنه برای شخص دیگه ای زهر باشه و خیلی ممکن های دیگه.
خیلی اتفاق بزرگی قرار نیست بیفته تا تو بمیری.
زندگی برام یه جورایی خیلی ساده تر شده.
و دوم اینکه به نظرتون چه لزومی داشته من برم زیر آبشار؟
زندگی پر از حماقتهاییه که به نظر خود فرد خیلی حرکت خوبیه اما شاید به یه چیز خوب ختم نشه و پر از کاراییه که به نظر فرد خیلی حرکت بدیه اما شاید به نتیجه ای بسیار خوب منجر بشه.
و قضیه وقتی پیچیده تر میشه که یک جامعه ای به خوب یا بد بودن کاری معتقدن اما نتیجه ای برعکس میده.
دنیا خیلی پیچیده است. بچه های کوچکی مثل من در تلاش و جنب و جوشیم برای فهمیدن بعضی چیزا و فقط وقتی آروم سرجامون میشینیم که پیر شده باشیم و قدری باتجربه.
- ۹۵/۱۱/۱۴