دل نوشته هام

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

اکبر + دایی

یکی از شعرهایی که هم دوسش دارم :

در راه کشف حقیقت
سقراط به شوکران رسید
مسیح به میخ و صلیب
ما نه اشتهای شوکران داریم
نه طاقت میخ و صلیب
پس بهتر است بجای کشف حقیقت
برگردیم و کشکمان را بسابیم!

اکبر اکسیر

انسان هایی که هی تکرار میشویم و گاهی با بعضی موفقیت های تکراری خوشحال میشویم و گاهی با شکست های تکراری دیگر ناراحت میشویم.

یاد چیزی افتادم که دوست دارم بنویسمش:

مجلس ختم داییم بود که ملت میومدن ، تسلیت میگفتن و میرفتن.یکی از پیرمردها که اومد،مشغول حرف زدن با یکی از دامادهای داییم شد.داشت میگفت که داییم جایی خیلی به دردش خورده بود.دایی مرحوم من به دلیل این که با اداره ها و اینا زیاد سر و کار داشت و آخوند محترم و پیری هم بود ، تو اداره ها حرفشو قبول میکردن و به کاراش خوب رسیدگی میکردن.به خاطر همین دلیل ، کار اون پیرمرد رو راه انداخته بود .

تو اون لحظه داشتم به این فکر میکردم که زمانی بود که از این جور ادما بدم میومد.آدمایی که حتی تو مجلس ختم طرف هم به یاد خوبی هایی که اون شخص در حقشون کرده میفتن.ادمایی که فقط به فکر خودشونن.

اما الان یه جور دیگه فکر میکنم.اتفاقا یکی از معدود چیزهایی که میتونه محک خوبی واسه موفقیت آدم باشه  ، اینه که آدم بدونه که چقدر از درد دیگران رو التیام داده.

  • ۹۵/۰۴/۰۲
  • مرتضی خیری

نظرات (۰)

کسی نظری نداده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">